ستون

ستون

یادداشتهایی بصورت پراکنده در زمینه های مختلف
ستون

ستون

یادداشتهایی بصورت پراکنده در زمینه های مختلف

اتفاق تلخ امروز

امروز حدود یازده صبح برای یک کار بانکی ماشینم را از حیاط منزل بیون آوردم و رفتم دنبال کارم. هنگام برگشت به محض پیچیدن داخل کوچه از دیدن تجمع مردم و ماشین گشت پلیس یکه خوردم بخصوص که این تجمع دقیق روبروی خانه ی ما بود. به سختی همان نزدیکیها جای پارک گیر آوردم و ماشین را پارک کردم. اولین کارم به سمت خانه رفتم که خوشبختانه مربوط به ما نبوداما خانمم را بین مردم دیدم و به طرفش رفتم و علت تجمع مردم و آمدن پلیس را جویا شدم. با سر روبروی خودمان، خانه همسایه روبرو که ترافیک سنگین انسانی بود را نشان داد و گفت جنازه یک مرد افتاده می گویند سنگ کوب کرده است. بعد افزود: "تو وقتی رفتی ندیدیش؟" من چیزی ندیده بودم پشت سرم یک تاکسی بار که متعلق به همان همسایه بود پارک شده بود. تحقیقات اولیه نشان میداد که از فوت نامبرده حدود 5 ساعت گذشته بوده و میان دوتا ماشین کنار هم پارک شده افتاده بوده. بهرحال جنازه مرد فوت شده، در میان غوغا و جیغهای زنان خانواده اش بردند. به خانواده اش از طریق موبایلش افسر اعزامی تحقیق کلانتری، خبرداده بود.

همه همسایه ها متاثر شده بودند و کسی آن بنده خدا را نمی شناخت. ظاهرا 31 ساله بود و همسر و یک بچه داشت.

خدا رحمتش کند.